×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ندای ارامش

sokhani az Jami

پدری با پسری گفت به قهر که تو آدم نشوی جان پدر حيف از آن عمر که ای بی سروپا در پی تربيتت کردم سر دل فرزند از اين حرف شکست بی خبر از پدرش کرد سفر رنج بسيار کشيد و پس از آن زندگی گشت به کامش چو شکر عاقبت شوکت والايی يافت حاکم شهر شد و صاحب زر چند روزی بگذشت و پس از آن امر فرمود به احضار پدر پدرش آمد از راه دراز نزد حاکم شد و بشناخت پسر پسر از غايت خودخواهی و کبر نظر افگند به سراپای پدر گفت گفتی که تو آدم نشوی تو کنون حشمت و جاهم بنگر پير خنديد و سرش داد تکان گفت اين نکته برون شد از در من نگفتم که تو حاکم نشوی گفتم آدم نشوی جان پدر جامی
شنبه 2 بهمن 1389 - 3:09:57 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


اشياء برای استفاده شدن و انسانها براي دوست داشتن می باشند


از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت


*بخونش


رابطه تاریخ تولد و شخصیت شما


مردان اصولا آدم های شادتری هستند


یک سال مربیان فوتبال ، بیش از یک عمر کارمندان می ارزد ؟


توضیح منطقی


ادب اصیل ما


انواع خر


به سلامتی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

578513 بازدید

289 بازدید امروز

66 بازدید دیروز

689 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements