×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ندای ارامش

× matalebe ejtemaei va danestaniha
×

آدرس وبلاگ من

nedayearames.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/sorosh 22

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

به دنبال خدا نگرد

خدا در بيابان هاي خالي از انسان نيست 
خدا در جاده هاي تنهاي بي انتها نيست 
به دنبالش نگرد 

خدا در نگاه منتظر کسي است که به دنبال خبري از توست 
خدا در قلبي است که براي تو مي تپد 
خدا در لبخندي است که با نگاه مهربان تو جاني دوباره مي گيرد 

خدا آن جاست 
در جمع عزيزترين هايت 
خدا در دستي است که به ياري مي گيري 
در قلبي است که شاد مي کني 
در لبخندي است که به لب مي نشاني 
خدا در بتکده و مسجد نيست 
گشتنت زمان را هدر مي دهد 
خدا در عطر خوش نان است 
خدا در جشن و سروري است که به پا مي کني 
خدا را در کوچه پس کوچه هاي درويشي و دور از انسان ها جست و جو مکن 
خدا آن جا نيست 

او جايي است که همه شادند 
و جايي است که قلب شکسته اي نمانده 
در نگاه پرافتخار مادري است به فرزندش 
در نگاه عاشقانه زني است به همسرش 
بايد از فرصت هاي کوتاه زندگي جاودانگي را جست 
زندگي چالشي بزرگ است 
مخاطره اي عظيم 
فرصت يکه و يکتاي زندگي را 
نبايد صرف چيزهاي کم بها کرد 
چيزهاي اندک که مرگ آن ها را از ما مي گيرد 
زندگي را بايد صرف اموري کرد که مرگ نمي تواند آن ها را از ما بگيرد 
زندگي کاروان سرايي است که شب هنگام در آن اتراق مي کنيم 
و سپيده دمان از آن بيرون مي رويم 
فقط چيزهايي اهميت دارند 
چيزهايي که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند 
همچون معرفت بر الله و به خود آيي 

دنيا چيزي نيست که آن را واگذاريم 
دنيا چيزي است که بايد آن را برداريم و با خود همراه کنيم 
سالکان حقيقي مي دانند که همه آن زندگي باشکوه هديه اي از طرف خداوند و بهره خود را از دنيا فراموش نمي کنند 
کساني که از دنيا روي برمي گردانند 
نگاهي تيره و يأس آلود دارند 
آن ها دشمن زندگي و شادماني اند 

خداوند زندگي را به ما نبخشيده است تا از آن روي برگردانيم 
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسيد: آيا �زندگي� را �زندگي کرده اي�؟

پنجشنبه 8 اردیبهشت 1390 - 2:29:21 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://elahenaz.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 9 اردیبهشت 1390   2:22:48 PM

سحر زلفش بدست آمد مرا شب گم شد از دستم
شب قدری نصیبم شد ولی قدرش ندانستم
دگر بیگانه ام با هر چه رنگ آشنا دارد
که با بیگانگی از آشنای خویش بگسستم
ملالش می گرفت از مستی دیوانه وار من
ولی من بیگناهم نیز گر دیوانه گر مستم
هنوزش دوست می دارم چو طوطی آینه ی خود را
اگر آهم ملولش کرد یا بشکست در دستم
بچر در آن چمنزاران تر دامن که آزادی
بنوش از چشمه های تیره دل من چشم بر بستم
ولی گر خواستی روزی لب از آلودگی شویی
غزالا همچنان من چشمه دوشیزه ای هستم
شبی سردست و بس بیگاه و راهی دور اندر پیش
و من چندان سیه مستم که گویی زین جهان جستم
فرو ریزد ز چشمم اشک و می خوانم دریغ آلود
شب قدری نصیبم شد ولی قدرش ندانستم...

آخرین مطالب


اشياء برای استفاده شدن و انسانها براي دوست داشتن می باشند


از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت


*بخونش


رابطه تاریخ تولد و شخصیت شما


مردان اصولا آدم های شادتری هستند


یک سال مربیان فوتبال ، بیش از یک عمر کارمندان می ارزد ؟


توضیح منطقی


ادب اصیل ما


انواع خر


به سلامتی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

578674 بازدید

450 بازدید امروز

66 بازدید دیروز

850 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements